بی پرده
روی زمین اتاقم نشسته ام. به بالا نگاه می کنم. جایی که می خوابم، درس می خوانم یا کار می کنم. همه بالاتر از زمین و در ساعاتی خاص. می گذارم ثانیه ها با خیال آسوده از کنارم بگذرند. درد، رنج، غم، میل به مردن، ناتوان از لمس زیری ترین لایه های زندگی اند. گرچه شاید احساساتی عمیق باشند
سنگفرش پیاده رو، خطوط سفید برای عبور از خیابان، چمن های پارک، زمین خاکی گورستان و زمین سرد اتاق. نشستن، خوابیدن، قدم زدن و پخش شدن روی این ها ما را با زمین یکی می کند. نزدیکی به زمین آرام کننده ترین چیز دنیاست
در حال حفر گوری هستم. ثانیه ها را برای خوابیدن و فکر کردن در آن سپری می کنم. و خاک شنوا ترین نوع زمین است