گره
فکر کرد
بنفش و قرمز و سپید شد
قلب احمق من
و مچاله توی دستهام
کلید بیاورید
آیا گره های وهم باز شدنی است؟
سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم