ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

20 June 2007

بی پرده

در حال یخ جویدن و گوش دادن به موسیقی ام. هیچ چیز در این لحظه لذت بخش تر از این ها نیست. شادم، برای بودن یخ و موسیقی


روی زمین اتاقم نشسته ام. به بالا نگاه می کنم. جایی که می خوابم، درس می خوانم یا کار می کنم. همه بالاتر از زمین و در ساعاتی خاص. می گذارم ثانیه ها با خیال آسوده از کنارم بگذرند. درد، رنج، غم، میل به مردن، ناتوان از لمس زیری ترین لایه های زندگی اند. گرچه شاید احساساتی عمیق باشند


سنگفرش پیاده رو، خطوط سفید برای عبور از خیابان، چمن های پارک، زمین خاکی گورستان و زمین سرد اتاق. نشستن، خوابیدن، قدم زدن و پخش شدن روی این ها ما را با زمین یکی می کند. نزدیکی به زمین آرام کننده ترین چیز دنیاست


در حال حفر گوری هستم. ثانیه ها را برای خوابیدن و فکر کردن در آن سپری می کنم. و خاک شنوا ترین نوع زمین است

2 Comments:

At Sunday, June 24, 2007 10:30:00 PM , Anonymous Anonymous said...

چرا آیا ؟!
چرا آیا اینگونه ای؟
هوووم؟!

 
At Sunday, July 01, 2007 2:05:00 AM , Blogger 4040e said...

This comment has been removed by the author.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home