من و این روزها
تا شب هامون توی خانه تنها ست . من سر کار به آدم ها لبخند می زنم . هامون زیر کتابخانه ام خواب است . توی خواب جیشش در می رود . من آدم بدی هستم
سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم