ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

24 February 2007

کی ام!؟


معترض نوشته است: همان هستید که شب با خیال‌اش به خواب می‌روید

به نظرم این فقط یک جمله ی تعارف گونه بود . یا یک هدیه ی اخلاقی از توی جیب خودمان! ما (ماه کولی) شب با خیال خودکشی به خواب می رویم و صبح با فریاد های پسر معتاد همسایه از خواب برمی خیزیم . امروز می گفت می خواهد خودش را معرفی کند . من تن و روحم لرزید. شب هم فقط خواهم لرزید

23 February 2007

عشق" را از "دکتر فکوهی" بخوانید"

:عشق را از دکتر فکوهی بخوانید
اگر فرض را بر آن بگيريم كه عشق چيزي جز گروهي از فعل و انفعالات دروني ( ترشحات غدد، تغييرات دستگاه هاي اندامي، و يا درنهايت گروهي از كنش ها و واكنش هاي الكترو شيميايي در قالب هاي شناختي مغزي نظير حافظه و عواطف و غيره ) نيست، آيا مي توانيم آن را در همة ابعاد و گونه‌هايش توضيح دهيم؟
...

انفجار

قناعت و صبر؛
گدا حسی و کور زمانی
دو ویژگی که خدا آفرید
بین مردمش
تا بمب من باشد
مرا بکشد

21 February 2007

خيلي وقت ها



خيلي وقت ها از خودم مي پرسم : هي ! چرا ناراحتي؟
خيلي وقت ها جوابي پيدا نمي كنم
وسط گريه ها مي خندم
سوت مي زنم

13 February 2007

..دوست مي دارم



دوست مي دارم آن را كه خداي خويش را گوشمال مي دهد زيرا عاشقِ خدايِ خويشتن است. پس بايد با غضب ِ خدايش فنا شود

دوست مي دارم آن را كه روان اش در زخم پذيري نيز ژرف است و پيشامدي كوچك او را نابود تواند كرد. پس شادمانه پا بر پُل مي گذارد

دوست مي دارم آن را كه روان اش چنان سرشار است كه خويش را از ياد مي بَرَد و همه چيز در درونِ اوست


چنين گفت زرتشت - نيچه*

11 February 2007

The Rain



















































امروز چقدر حالم بد بود و چقدر وقتی باران بارید و این عکس ها را گرفتم خوب شدم. دلم می خواست می شد بوی باران را هم توی عکس ها ثبت کرد؛ بویی که بوی هیچ کس نیست. تا حالا دیده اید یکی از دوستانتان عطر باران بزند یا اصلن همچین عطری وجود داشته باشد؟ اگر بود البته خلق فوق العاده ای بود. مطابق گفته ی کتاب های آسمانی سرشت ما از گِل است.مفهوم دقیقش را نمی دانم، اما چقدر جالب می شد موقع حمام کردن یا زیر باران، اگر گِلی بودیم. یا اگر حداقل وقت گریه کردن ، بوی خاک باران خورده می گرفتیم

09 February 2007

جمعه=صفر



وقتی که زندگی یک دفعه، خیلی تصادفی، جلوی روت، چسبیده به چشم هات استریپتیس می کنه واقعن به نظرت جالبه؟ به کجاش خیره شدی؟! با چشم هات چی رو مرور می کنی؟ این حقایق دست خورده ی بد بو هنوز جذابیت داره؟

07 February 2007

شُبح
















اگر این روز ها خودتان رابه دلایلی در خانه حبس کرده اید در اشتباه محض هستید . بیرون بروید و به ماه نگاه کنید . ماه کولی امیدوار است با دیدن ماه ِاین شب ها یا عاشق شوید یا بر جنون گذشته تان بیش از پیش افزوده گردد. توی آسمان این شب ها مرگ (راحتی) با بوی دل انگیزش راه می رود

نزدیکی














با این دو تا موجود احساس نزدیکی می کنم. چون هر دو تا به نوعی آواره اند ، خودشان ، خودشان را آواره کرده اند . هر دو تا به خاطر کنجکاوی و تمایل به کشف محیط یا خود، توی چاه رفته اند یا می روند. صدا و حرف هر دو شنیده نمی شود یا به زودی قطع می شود

Faded Flower Vase


02 February 2007

The Children Of Solitiude



















این روز ها تنها کاری که آرام می کند آشفتگی هایم را کتاب خواندن است و پشت هم بچه زاییدن! این دو تا ماهی، از بچه های تنهایی اند. مادر تنها شان که مادر آشفته و ساکتی است کاری براشان نمی کند جز اینکه نگاهشان کند. نگاه می کند و با دیدن شان سیر ِسیرمی شود. از دنیا سیر شده .. سیر تر می شود

درندگی


درندگی توی ذات همه ی ما هست. "ما یا گرگیم یا خدا " . این جمله را به یکی گفتم . اضافه کرد: " .. یا ابله