خود کُش
من تنها می شوم
و خودکشی می کنم
یک بار ، دو بار
و یادم می آید عشق به زنده گی یعنی زاد و ولد ِ زمان
پس زنده می شوم
و دوباره شروع می شود
و خودکشی می کنم
یک بار ، دو بار
و یادم می آید عشق به زنده گی یعنی زاد و ولد ِ زمان
پس زنده می شوم
و دوباره شروع می شود
-ضد اجتماع و ضد گروه بودن؟-
آه از این عروسک های اََلکی کوکی ِ پِرپِری
چهره ی من در کودکی به جایی نگاه می کند
چنان که پیری به پیچیدگی برگی
و دست و پا می زند
چون قاصدکی ضعیف در فضاهای خاکستری
تا جوانی
چهره ی جوانی در جمع انسان ها دلهره است
دوری ست
چهره ی هنرمند در جوانی ، غم و لبخند
و چهره ی زنده گی ، تنهایی
چنان که بزرگ شود و عمیق
مشکلات می رقصند روی سَرَت
روی بال های کوچکت
و کف دست هات
خوب ، شعر را از اول شروع کن
آه از این عروسک های اََلکی کوکی ِ پِرپِری
چهره ی من در کودکی به جایی نگاه می کند
چنان که پیری به پیچیدگی برگی
و دست و پا می زند
چون قاصدکی ضعیف در فضاهای خاکستری
تا جوانی
چهره ی جوانی در جمع انسان ها دلهره است
دوری ست
چهره ی هنرمند در جوانی ، غم و لبخند
و چهره ی زنده گی ، تنهایی
چنان که بزرگ شود و عمیق
مشکلات می رقصند روی سَرَت
روی بال های کوچکت
و کف دست هات
خوب ، شعر را از اول شروع کن
من که تنها شوم
خود به خود خودکشی می کنم برای دلم
دو بار ، سه بار
و باد می آید و
برگ های پائیز
می ریزند
قاصدک می چرخد