ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

26 May 2006

خود کُش

من تنها می شوم
و خودکشی می کنم
یک بار ، دو بار
و یادم می آید عشق به زنده گی یعنی زاد و ولد ِ زمان
پس زنده می شوم
و دوباره شروع می شود
-ضد اجتماع و ضد گروه بودن؟-
آه از این عروسک های اََلکی کوکی ِ پِرپِری

چهره ی من در کودکی به جایی نگاه می کند
چنان که پیری به پیچیدگی برگی
و دست و پا می زند
چون قاصدکی ضعیف در فضاهای خاکستری
تا جوانی
چهره ی جوانی در جمع انسان ها دلهره است
دوری ست
چهره ی هنرمند در جوانی ، غم و لبخند
و چهره ی زنده گی ، تنهایی
چنان که بزرگ شود و عمیق
مشکلات می رقصند روی سَرَت
روی بال های کوچکت
و کف دست هات
خوب ، شعر را از اول شروع کن

من که تنها شوم
خود به خود خودکشی می کنم برای دلم
دو بار ، سه بار
و باد می آید و
برگ های پائیز
می ریزند
قاصدک می چرخد

13 May 2006

کوج


خسته ام
آنقدر که بیزارم از متفاوت بودنم
شبیه باشم به دیگران
با زندگی های ساده ی کوچک
که توهینی نباشم برایشان
دیواری نشوم جلوشان
و تیغ سیاهی به دنبالشان

دلم می خواهد متفاوت نباشم
لیلا نباشم
آنقدر که آدم نباشم
آنقدر که نباشم

05 May 2006

ماه ، ماه



هیچ
بهار می آید
می کاردمان در انتظار مهری
که پیشکش شود
از روزنه های کوچک دیوار

شب



می خزم به زیر پتو
پتو گرم در انتظارم
و من
بیگانه با آواز سوزناک هزار پرنده ی شیء شده
که لانه ای دارند زیر کوک ساعت ها
و هر صبح می نوازند
شعاروار
به عشق همراهی خفته ی آرام