ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

05 June 2007

تک گویی مردی یا زنی با خودش


لباست را نپوش. خدا منتظر است. ما باید گناه کنیم تا بفهمیم کی هستیم. یکی می گفت زندگی همین است. باید لختش کنی تا بفهمی چیست و بکنیش تا خوشت بیاید. حرف جالبی می زد. ما هم فقط چِشم شده بودیم
ای خاک! آفت های ما تقصیر تو بود. انقدر این وری و اینقدر آن وری!؟
لباست را بپوش. لطفن برویم

2 Comments:

At Monday, June 04, 2007 9:01:00 PM , Blogger 4040e said...

: )

 
At Tuesday, June 05, 2007 12:39:00 AM , Anonymous Anonymous said...

زنی با خودش

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home