ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

08 March 2006

..امروز، من



هشتم مارس است. من غمگینم. مثل نویسنده ای که کودکش، لب های قرمزی کوچکش، صدای شادی و گریه هاش، بو ش، همه ی وجودش، کتابش گم شود. زمان می گذرد. مثل روزهای قبل. عوض شده ام؛ در خودم یا برای خودم؟

04 March 2006

روایت


هی ! برو ! ماه ، ماه ، ماه
صدای پای اسب می آید

فدریکو گارسیا لورکا

02 March 2006

خوشبخت


خوشبخت کسی ست که
چشمه ی شعرش را بخشکاند
تنها شود
تنها بماند
و هِی تریاک بکشد
تا خانه بوی ِ گند بگیرد
بوی لب های من خوشبخت نیست

خوشبخت کسی ست که
به ویترین رستوران ها و مغازه ها
چشم بچسباند
ادا اطوار در بیاورد
با دو تا انگشت، دنیا را بپولاند
خوشحال باشد و رقصان
قل بخورد دنبال آدم ها، چیز ها
چیز توی چشم های من خوشبخت نیست
از تو دور است و
وای ! خیلی تی تیش مامانی ست