ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

20 August 2005

بايدامشب بروم

بايد امشب بروم
بايد امشب جمداني را
كه به اندازه ي پيراهن تنهايي من جا دارد بردارم

و به سمتي بروم



سهراب

15 August 2005

سقاخانه ی نیچه و فاحشه و این همه بحث!؟

یک الف بچه ی فلان هستم یا پیر بلاگر بهمان زیاد فرقی نمی کند . برای من این دو یا از این قبیل جملات ، نقد ها یا به طور کلی تر توصیفاتی هستند آمیخته به صناعات ادبی یا آتشی . برای کسی که می اندیشد ، می نویسد و مباحثه می کند ، بسط حوزه ی فعالیتش مهمترین و زیبا ترین است و بستن آن و شخصی کردنش نامیمون ترین . ولی شاید در مواقعی هر کدام ما ، خواسته و ناخواسته ،و آشکار یا پنهان ، مشغول حذف هم یا بی ارزش نشان دادن دیگری هستیم برای اثبات خود ،و بدیهی ست که این با نقد روشنفکرانه فاصله دارد

من اهل یارگیری و خط کشی نیستم . عشقم این است که بخوانندم و نشانم دهند چه نوشته ام ، حتی با شکلکی زرد . و خودم گاهی همین گونه می کنم .مثلا این یکی شان است
وقتی نظرات پست آخر درنگ ها... را خواندم ، با وجود تمام سوالات ریز و درشتی که برایم ایجاد شده بود گفتم بهتر است بگذریم اما به هر حال در مورد بعضی شان می نویسم

قرقره کردن : قرقره کردن یعنی چی؟ اگر منظور به کار بردن واژه ها وجملات و اصطلاحات موجود در متن و بطن جامعه است یعنی همان گفتار و یا شکل دیگرش نوشتار ، هر دوشان زبان موجود در مقطع خاص تاریخی مان هستند و از دید زبان شناسان و انسان شناسان ساختارگرایی مثل دوسوسور یا استراوس ، همان فرهنگ اند و فرهنگ همان جامعه که شناختش موجب شناخت دیگری می شود . ولی اگر معنی اش تکرار مدام و به جا یا نا به جای سخن یا اصطلاح شخص یا گروه خاصی( فکری ، هنری و ...) باشد دیگر امر همگانی نیست . به نظر من مصداق معنی ِاول تبادل، تعامل،و سرانجام بازتاب و شکل بیرونی فرهنگ موجود در جامعه است و دومی شاید صدای مست و هپروتی معشوقی گیر افتاده در تاریکی دل

بدیهی ست که تلاش برای فهم اندیشه ای خاص با این صداها متفاوت است و به نظر من زاینده گی که دیونیزوس نویدش را در آینده داد و خبرش را به ما ، راه کار عملی و واقع بینانه اش همان نم نم نوشیدن شبنم های کوچک ِ مورد نظر ِ سرکنسول بود .به هر حال ، گاهی بهتر است قصد ما فرهنگ سازی باشد تا فیلسوف سازی

اما بابیلا ، دوست عزیز ؛ من شاید مثل رفیق سرکنسول ارتباط و دلیل ذکر جملات نیچه را در مورد زندگی و ارجاعت به یخ زدگی متوجه نشدم و با خودم گفتم حتما پاسخی ست لحظه ای یا توسلی برای التیام

برای هر کداممان صراحت ِبیش از حد، آزاردهنده است اما اگر من بابیلا بودم، به جای موضع گیری ،از سرکنسول می پرسیدم با توجه به طرح موضوع ِپست - جنده یا فاحشه- دلیلش برای بسته نامیدن نگاهم چه بوده . و همین طور دلیل چراهای دیگرش . گرچه به نظر من و با توجه به چیزهایی که تا به حال از تو خوانده ام فکر می کنم پرداختن به سوالت می توانست شکل دیگری داشته باشد

زیاد گفتم و ناموزون . ببخشیدم

08 August 2005

نانام

.در خلاء پنجره ای کار گذاشتم
آرمسترانگ گذشت، گاگارین گذشت، عزرائیل، بشقاب پرنده، اشکال هندسی، توهمات، کابوس، کوفت ،زهرمار
.پرده را کشیدم
نانام
نباید با ژولیت خوابید و رومئو نبود
برگرفته از طومار

یک اطلاع رسانی کوچک

جشنواره ی تابستانه ی دانشگاه امیرکبیر (پلی تکنیک)مثل سه چهار سال گذشته از شنبه 15مرداد جلسات درس و سخنرانی خود را آغاز کرده . فکر کردم در بین دوستان و خوانندگان ماه کولی هستند کسانی که به اندیشه ، سیاست و فلسفه ی مدرن علاقه مندند و با توجه به اطلاع رسانی ضعیف امسال برای شروع جشنواره (به دلیل همزمانی با آغاز کار خادم جمهور! و احیانا پیامد های جانبی اش! !) گفتم چند خطی اینجا بنویسم

در این تابستان ، بابک احمدی ( نویسنده ی کتاب های ساختار و تاویل متن ، آفرینش و آزادی ، حقیقت و زیبایی ، مارکس و سیاست مدرن و ... و مترجم) مطابق تابستان های قبل ،کلاس « روشنفکری » را در روز های سه شنبه ساعت 12-10 در طول سه هفته برگزار می کند که فردا اولین جلسه ی آن است
امید مهرگان با موضوع « سیاست رهایی بخش » چهارشنبه ها ساعت 6-4 اندیشه پراکنی می کند و حسن میر عابدینی ، مراد فرهادپور ، شهریار وقفی پور ، محمد صنعتی و دیگران نیز ، هر کدام با موضوعات خاص حیطه ی فعالیت خود در جشنواره ی امسال حضور دارند
اگر خواستید، برای آگاهی از برنامه ی کامل جلسات می توانید به اداره ی فوق برنامه (پشت زمین چمن) مراجعه کنید و محل تشکیل کلاس ها را هم از همان جا بپرسید
ببینید گفتم . بعد نگویید "چرااا زودتر نگفتیییی" ها ! !؟؟

07 August 2005

موشک

با لباس کُردی
نوشتم عربده
.و عبور کردم از چراغی قرمز
سی ثانیه بعد
تو گرم ترین سرخی را بالا آوردی
:و چسباندی
! چه بی ادب
می دانم دوباره حکایت همان چپ چولگی ها ست
...تو داری اشتباه می کنی
...تو اشتباه داری می کنی
،قایم می شوی و من
موشک
و خواب آلود
، خُب
! می گویم به درک
پ.ن : بعضی از افراد در پی ِدلایل ِبدشان پاره ای از شخصیت خود را برون می افکنند ، چنانکه انگار با این کار شخصیت شان راه را درست تر می پیماید و مجال می دهد آن دلایل بد به دلایل سر راست و خوب استحاله شوند؛ درست همانندِ گوی افکنی که می کوشد پس از هر بار گوی افکندن با حرکات و نوسان های خود به گوی جهت بدهد. فریدریش نیچه

05 August 2005

!سرود

اگر کسی که خیلی به ما نزدیک است در حال مرگ باشد ، در ماه های در پیش ،چیزی هست که ما به طرزی مبهم آن را در می یابیم : چیزی که - هر چقدر هم بخواهیم آن را با او در میان بگذاریم - تنها به خاطر فقدانش است که رخ می نماید سرانجام به زبانی به او درود می فرستیم که او دیگر چیزی از آن سر در نمی آورد
والتر بنیامین

...این منم ، تنها برای پوچ

عفونت اکنونم
سیاه کاکل ِبیهوده ی صبری ست
که پنهان نمی کردمش

- پنهانش نمی کردم -

و مشتی دروغ پلاسیده
در سبد بنفش و خواب آلود دیوانگی هایم
میوه ی امید زردی ست که
به خاطرش
حرفی نمی گفتم

- هیچ نمی گفتم-

02 August 2005

گذشتم

تغییر می کند هر چیز
می شکند همه چیز
مگر آینه ها ، فاصله ها و سکوت ها

شب بود که تکرار می کردی
از مرز ها می گذریم
چرخ می زنیم بر گِرد زندگی
می میریم
تا زنده باشیم
- کی می توانست نچرخد؟ نمیرد؟ -
انگار پر بودیم از قاصدک

شب است یا روز؟
- با شما ام که آماده اید به قضاوت -
حالا
دراز کشیده ام میان ملافه های سفید
قاصدک ها بالایم برده اند
اما خم نمی شوم
نمی میرم
نمی شناسم
از مرز ها گذشته ام
از همه ی شان
فرقی نمی کند
اما کی می توانست نگذرد؟

01 August 2005

سی ما

سفری درکار نیست.پس راه های بومی خودمان را پی گیریم.با کولباری از فساد من ؛ فسادی که از دوران بلوغ ریشه های رنج آمیزش را در من دوانده ، که به آسمان می رود ، مرا می کوبد ، واژگونم می کند ، به هر سو می کشدم

آرتور رمبو


ما (من چند نفرم) ، مدتی ست برای پذیرفتن سفارش یکی از مراکز هنرهای تجسمی مشغول کاریم و وقت کمی برای خواندن و نوشتن داریم . و این جا ، شاید درست عین نان کهنه ی بو گرفته ای شده که کششی به سمتش نیست .گاهی ندانم کارترین ما ( این من ها )می گوید مدتی به دلیلی تعطیلش کنیم و دیگری جواب می گوید بوسه بر پیشانی پریشانی و آرامش ممکن نیست
به هر حال هستم و با وجود گرفتاری و وقت کم فعلی هنوز مایلم اگر سخنی بود بگویم و بخوانم. سرزنش های خاموش و گویاتان را می شنوم و امیدوارم دیر به دیری گاه به گاهم را گردن آن چند نفر پریشان چند لایه ی چند هنر دوست بیاندازید