من و این روزها
چند وقتی است هیچ کافه ای نرفته ام . دل کافه ها برای من و دل من برای آن ها تنگ شده . توی کافه وقتی آسوده می نشستم فکر می کردم به کارهایی که باید روزی بکنم . حالا مشغول کارم و دلم آسودگی ، کتاب و لمیدن می خواهد . دلم می خواهد به سیگار کشیدن دختر ها نگاه کنم و چشم های شنوای زی زی
تا شب هامون توی خانه تنها ست . من سر کار به آدم ها لبخند می زنم . هامون زیر کتابخانه ام خواب است . توی خواب جیشش در می رود . من آدم بدی هستم
تا شب هامون توی خانه تنها ست . من سر کار به آدم ها لبخند می زنم . هامون زیر کتابخانه ام خواب است . توی خواب جیشش در می رود . من آدم بدی هستم
3 Comments:
پیتزام خوبه
ghafel gir shodam inja chanta poste jadid didam.esme haamon cheghadr behesh miyaaad.manam delam baraye kaafe tang shode.delam baraye kaafe va too tangide.khaanome shaagheeeel.:D.khaste nabashi.morkhaasi nemidan behet? :D
khande / boooooooooooooos
cheshmhaaye shenavaaye zizi laabhaye goyayae shoma ro mikhaaad. :D
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home