ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

30 July 2007

من و این روزها

چند وقتی است هیچ کافه ای نرفته ام . دل کافه ها برای من و دل من برای آن ها تنگ شده . توی کافه وقتی آسوده می نشستم فکر می کردم به کارهایی که باید روزی بکنم . حالا مشغول کارم و دلم آسودگی ، کتاب و لمیدن می خواهد . دلم می خواهد به سیگار کشیدن دختر ها نگاه کنم و چشم های شنوای زی زی
تا شب هامون توی خانه تنها ست . من سر کار به آدم ها لبخند می زنم . هامون زیر کتابخانه ام خواب است . توی خواب جیشش در می رود . من آدم بدی هستم

3 Comments:

At Monday, July 30, 2007 6:01:00 AM , Blogger 4040e said...

پیتزام خوبه

 
At Tuesday, July 31, 2007 4:57:00 AM , Anonymous Anonymous said...

ghafel gir shodam inja chanta poste jadid didam.esme haamon cheghadr behesh miyaaad.manam delam baraye kaafe tang shode.delam baraye kaafe va too tangide.khaanome shaagheeeel.:D.khaste nabashi.morkhaasi nemidan behet? :D
khande / boooooooooooooos

 
At Tuesday, July 31, 2007 4:59:00 AM , Anonymous Anonymous said...

cheshmhaaye shenavaaye zizi laabhaye goyayae shoma ro mikhaaad. :D

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home