ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

01 November 2007

زمین


می پلکید چشم زمین
باز و بسته
بسته
بسته
خواب بود و
خدا در اندیشه اش
خیره
می رفتید روح زمین
بالا
بال و بال
خدا پشت عینکش
سیگار می کشید
خیره
خیره

7 Comments:

At Thursday, November 01, 2007 9:52:00 PM , Blogger 4040e said...

: )

 
At Friday, November 02, 2007 2:42:00 AM , Anonymous Anonymous said...

من نه هیچ وقت تونستم شعری بگم و نه هیچ وقت نظری درباره ی شعر .

 
At Saturday, November 03, 2007 12:06:00 AM , Anonymous Anonymous said...

زحمت میگشی...دست مریزاد...ولی.........ولی

اشعارت ماتریالیستیه ..خانم...ماتریالیستی..ا

 
At Monday, November 05, 2007 10:08:00 AM , Anonymous Anonymous said...

خدا در اندیشه اش
خیره
خیره

خدا
اندیشه اش

 
At Monday, November 12, 2007 4:06:00 PM , Anonymous Anonymous said...

ببخشيد اين شعرش يه نمه بنفش بود

 
At Tuesday, November 13, 2007 1:34:00 PM , Anonymous Anonymous said...

به درشتی سینه های دختر همسایمان
به شب ناله های مادرش
به کبودی پای چشم من
به هرزگی
به فیلم های مبتذل
جینگ، جینگ

به کاندوم
به کورتاژ
به قرص ها
به آلت
سلام

 
At Saturday, November 24, 2007 10:24:00 PM , Anonymous Anonymous said...

از يكي از اين سايت‌ها آمدم تا سردرآوردم اين‌جا...از شعري كه بالاي صفحه‌ات گذاشته‌اي خيلي خوشم آمد....گفتم اين جا بنويسم و بپرسم از كيست؟ خودت؟

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home