ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

27 May 2007

شعر خاموشی


هیچ چیز را نمی بینم
حتی چیز هایی که تغییر می کنند
اعداد برایم قابل خواندن نیست
دو سه پنج ... یعنی چی؟
پام چیزی را حس نمی کند و
روی گاز است
فشار می دهد
چشمم نمی بیند
هشتاد، صد ، صد و بیست

8 Comments:

At Sunday, May 27, 2007 11:48:00 AM , Anonymous Anonymous said...

اوه اوه اوه دختر ! دستي رو بكش زود باش ... معكوس بده ... خوبه خوبه ...

 
At Sunday, May 27, 2007 11:52:00 AM , Anonymous Anonymous said...

من یه بار این حس بهم دست داد نصف ماشینو لوله کردم!دیگه بهم دست نمیده.باید بیشتر به اون عددا دقت کرد.یه جورایی مجبور میکنن آدمو که جدیشون بگیره.موفق باشی

 
At Sunday, May 27, 2007 1:47:00 PM , Anonymous Anonymous said...

کاش اینجور مواقع بنزین تموم بشه و من نفهمم که بنزین تموم شده. فقط دنبال حال خودم باشم.

 
At Sunday, May 27, 2007 2:38:00 PM , Anonymous Anonymous said...

gomp...

 
At Monday, May 28, 2007 12:21:00 AM , Anonymous Anonymous said...

نه!اتفاقی برایش نمی افتد اتفاق
تنها تویی که تنهایی
افتاد
؟!

 
At Monday, May 28, 2007 2:04:00 AM , Blogger 4040e said...

اون بلندیه که زیر چرخت تپ صدا داد
من بودم

 
At Monday, May 28, 2007 4:28:00 AM , Anonymous Anonymous said...

سرعت 120 تا که هنوز اطراف قابل
دیدنه نکنه منظورت 210 باشه
که بایدازت پرسید تو کدوم جاده تونستی با این سرعت بری ما رو خبر کن
!

 
At Tuesday, May 29, 2007 1:16:00 PM , Anonymous Anonymous said...

کسی که خواست
تو بودی
اینجا نشد نداریم
کسی که هست تو هستی
اینجا عدم
نداریم


http://blog.360.yahoo.com/meybe_sad

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home