ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

27 May 2007

شعر خوابیدن


چقدر خارق العاده بود آخرش
چیزی گفتنی نشد
آن هم برای تو
با آن آی کیو ی نجیب
آن تعداد خودکشی
آن تیغ دراگ در حباب های تنت
بیشتر بچرخ و
چرخ
مرگ را بگیر

4 Comments:

At Saturday, May 26, 2007 2:16:00 PM , Anonymous Anonymous said...

ميگيم خيلي ببخشيد ها ولي اينها معمولا تيغ نميزنن و با سوزن كار مكينن

 
At Saturday, May 26, 2007 2:43:00 PM , Anonymous Anonymous said...

حالا مرگ هم یرگیجه می شود کابوس های گاه و بی گاه را

 
At Saturday, May 26, 2007 10:48:00 PM , Anonymous Anonymous said...

کارهای قبلی ات را بیشتر دوست داشتم

 
At Sunday, May 27, 2007 6:38:00 AM , Anonymous Anonymous said...

خاطره وقتی "با آن" شروع می شه چقدر جا باز می کند
برای خودش
.
.
.
این هم برای "آن" ِ تو
دوست داشتم هی بخوانم

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home