...دلم
*
دلم می خواهد چیزی بنویسم که فقط بخوانید و هر هر بخندید. حیف که آدم شوخی نیستم. حیف که همه چیز را زیادی جدی گرفتم. حتی خرمگس وز وزوی اتاقم را. حتی این لاک پشت خونسرد تر از خودم را. تازگی ها چند شباهت دیگر بین او و خودم پیدا کرده ام: از اینکه لمسش کنند می ترسد. تنهایی اش مهم ترین چیز است براش. کار خودش را می کند، همان کاری که فکر می کند مطابق میلش است و دوست دارد، به هر قیمتی. به بعضی مکان های خاص وابسته است. از دیدن ابراز احساسات دیگران تعجب می کند
*
*
از دسته بندی کردن آدم ها خوشم نمی آید. بهتر است بگویم از شنیدن اینکه دوستانم می گویند:" آدم ها دو دسته اند ، سه دسته اند ،...، فلان و فلان یا بهمان خوشم نمی آید. به نظرم شبیه قصابی است کارشان. شاید خودم هم این کار را کرده ام، نمی دانم، یادم نیست . ولی شنیدنش ... اه
*
خسته ام، بی نهایت خسته. دلم می خواهد هفته ای در خانه ، توی اتاقم، برای خودم حبس باشم
4 Comments:
حبس هم که می کنی خودت را&حتی شده میان دو فریم کوتاه.جایی میان حسرت گذشتن و نیامدن آینده.باز هم چیزیت کم است انگار.از همان نوعش که خوابت نمی برد بعدش
توثيف آدم به لاک پشت بيشتر کندي را به ذهن مي رساند
تعمیم دومی می شود هر اظهار نظری در هر زمینه ای نیاز به تخصص /شجاعت و شاید جسارت دارد
این است که از آدمهای ساکت هم خوشم می آید هم بعضی می ترسند که مبادا لب بگشاید و
...
برای یعضی ترسناکم:)خونسردی و سکوت تو هم از همان دست سکوت های دوست داشتنی ست نه؟
..........
اما لاک پشت
چه مضمون شاعرانه ای : هر چند در لاک خود و حرکت های کند خود به نظر اسیر می آید
به هیچ عنوان نباید احساس کند زندانی ست و در جایی محصور
فکر می کنم نباید ببیند دری است و نمی تواند از آن خارج شود
بفهمد عمرش بسیار کوتاه می شود
و پشت در پنجه می مالد و
...
این را از متخصصی شنیدم
:)
عجب ، یعنی تورو لمس بکنن میترسی!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home