ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

13 July 2005

راه ، هم راه

نه من فرشته ام که لالایی ِآرام بخوانم
نه تو غول که بین شاخه ها گیر کنی
ما
من و تو
اجسام سردی هستیم توی یک مسافرخانه
و بی اینکه از حجم زیاد مسافر ها بترسیم
دست هم را گرفته بودیم
حالا هم اوضاع فرقی نکرده
تکه پاره و نصفه نیمه هم می شود عاشق ماند
از فاصله ی دور
دور ِ دور حتی
طوری که فضای مسافرخانه
یواشکی و کم کم
رقص را فراموش کند
و ما بی صدا پرواز کنیم
من و تو
سوی خودمان

5 Comments:

At Wednesday, July 13, 2005 8:25:00 PM , Anonymous Anonymous said...

BA SALAM
mamnoon,vaghan ziba bod.
az inke harooz matalebe zibatary minevisy,vaghan khoshhalam.
eshghkafynist.

 
At Friday, July 15, 2005 3:53:00 AM , Anonymous Anonymous said...

در چنین بودنی انسان تنها تر است از تنهایی(ف.و.نیچه

 
At Friday, July 15, 2005 3:54:00 AM , Anonymous Anonymous said...

در چنین با هم بودنی انسان تنهاتر است از تنهایی(ف.و.نیچه

 
At Saturday, July 16, 2005 2:26:00 PM , Blogger ماه کولی said...

هی!دختر
این که می گویی مسافرخانه نیست
مریض خانه ای ست
که مردان و زنان ِ مرده را
شیهه می کشد
تو هم می چرخی و بی حرف
فشفشه های سر گور را
پُف می کنی
کجایی؟
مهمانی تمام شده


نه احمق شدم نه دیوونه .گاهی آدم می تونه به خودش از زاویه های تیزی نگاه کنه

 
At Friday, August 31, 2007 12:13:00 PM , Anonymous Anonymous said...

هي دختر، اين كه مي‌گويي نه مسافر‌خانه است نه مريض‌خانه، هرزه خانه است

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home