آزاد مثل پرنده؟
با جدیت می توان گفت همه ی ما حداقل برای لحظاتی درباره ی آزادی فکر کرده ایم . موقعی که دانش آموز دبیرستانی بودیم ، جبر و اختیار ذهنمان را درگیر کرده ، اگر دختر خانواده بوده ایم از داشتن آزادی های برادر برای هر چیز شاکی شده ایم یا اگر می نوشتیم یا روشنفکری می کردیم ، همیشه بودن یا نبودن آزادی برایمان یکی از اولین و بزرگ ترین مسائلی بوده که مطرح می شده
گاهی هم بعضی های ما - مثل من – انگ آزاداندیش نبودن را خورده ایم یا برعکس ، در جمع دوستان اعلام کرده ایم تا چه اندازه آزادیم و چقدر لذت می بریم از برای ِخود زندگی کردن
چیزی که برای من سوال است و گاهی ذهنم را مشغول می کند این است که اصلا آزادی وجود دارد یا نه ؟
شارون از جامعه شناسان آمریکایی که در این موضوع کار کرده ، معتقد است تعیین اینکه آیا انسان ها آزادند یا نه غیر ممکن است . او می گوید اگر آزادی وجود دارد همیشه به وسیله ی نیروهای اجتماعی ای که بیشتر مردم آگاهی ِناچیزی از آن ها دارند محدود می شود و بیشتر مردم درباره ی اینکه واقعا تا چه اندازه آزادند نگرشی مبالغه آمیز دارند
اما آزادی به چه معناست ؟ شارون می گوید داشتن آزادی یعنی افراد آنچه را می اندیشند و انجام می دهند کنترل می کنند
پس آزادی یعنی تسلط بر زندگی خود ، یعنی دیگران بر زندگی ما سلطه ندارند و آن را کنترل نمی کنند
مارکس از جامعه شناسان برجسته ای بود ،آرزومند آزادی و رهایی همه ی بشریت . او عقیده داشت روزی کارگران بر سرنوشت و زندگی خود حاکم می شوند ( البته با انقلاب و سرنگونی سرمایه داری ) اما تقریبا در همه ی آثارش قدرت عظیم جامعه را بر فرد نشان می دهد و مطالعه ی آن ها امید چندانی برای آزادی و رهایی به همراه نمی آورد
آنچه در مورد آزادی باید در نظر گرفته شود به نظر من نسبی بودن این مفهوم است . آزادی مطلق نیست و هیچ کس نمی تواند کاملا آزاد باشد و آزادانه انتخاب کند . همین طور هیچ اندیشه و کنشی کاملا آزاد نیست . به گفته ی شارون محدودیت ها همیشه موجودند . گاهی بسیار عمده اند و گاهی خیلی مهم نیستند
دلایل تایید کننده ی این حرف هم فاکتورهای جامعه شناختی موثر بر اندیشه و عمل و انتخاب افراد است
جریان اجتماعی شدن فرد در خانواده ، گروه دوستان و همالان ، سازمان های اجتماعی و جامعه ، فرهنگ های موجود در هر جامعه و زبان خاص آن ، اندیشه ی فرد را تحت تاثیر قرار می دهند و عمل اجتماعی او را کنترل ، بازبینی ، تشویق و تنبیه می کنند . از سوی دیگر قرار گرفتن در موقعیت های مختلف اجتماعی ِناگزیر ، زمینه های گوناگون و نوع جنسیت ما نیز مطرح است .و جامه به ما نشان می دهد که مطابق با این موارد چه چیز برای ما مناسب یا نامناسب است
پس زندگی ما تابعی از انواع کنترل هاست و آنچه با زندگی مان ارائه می دهیم اجرائی باورنکردنی ست که همه شاید در مورد خودمان آن را ندیده می گیریم
درنتیجه همان طور که گفته شد به عقیده ی من آزادی نسبی ست و آزاد بودن یا نبودن افراد با توجه به نقش ها ، موقعیت ها و زمینه های اجتماعی مختلف و تحت تاثیر نیروهای اجتماعی موثر بر آن ها متفاوت است
اینکه ما از هنجار ها و ارزش هایی که برای یک فرد مهم تلقی می شود و به آن اعتقاد دارد پیروی نمی کنیم ، تنها به معنای آزاد بودن از آن محدودیت هاست ، اما نه به این معنی که او آزاد اندیش نیست و ما آزادیم
و در آخر به نظر استیون لیوکس فرد خود مختار و مستقل فردی ست که فشار ها و هنجار هایی را که با آن ها رو در روست آگاهانه ارزیابی و نقد می کند ، عقاید و اندیشه هایش را شکل می دهد و به تصمیمات عملی در نتیجه ی تفکر مستقل و عقلانی می رسد
پ ن .1: نمی گویم وجود محدودیت ها و کنترل های اجتماعی و سایر عوامل خوب است یا بد . نگاه جامعه شناسی ارزشی نیست . یعنی چه ما بخواهیم ، چه نخواهیم ، چه خوب باشد ، چه بد ، این ها وجود دارند
پ ن .2 : دوباره می گویم ، من با شما کاملا موافقم آقای ب. از انتقادات تلخ و شیرین ِکوبنده و ویرانگرتان نیز صمیمانه سپاسگزارم . و خود می دانم هنوز کلمات مثل دود آبی سیگار از مغزم به دست و خودکار و روی کاغذ نمی آید تا سبک باشد و روان . شاید هم ... . فندک خدمتتان هست ؟
گاهی هم بعضی های ما - مثل من – انگ آزاداندیش نبودن را خورده ایم یا برعکس ، در جمع دوستان اعلام کرده ایم تا چه اندازه آزادیم و چقدر لذت می بریم از برای ِخود زندگی کردن
چیزی که برای من سوال است و گاهی ذهنم را مشغول می کند این است که اصلا آزادی وجود دارد یا نه ؟
شارون از جامعه شناسان آمریکایی که در این موضوع کار کرده ، معتقد است تعیین اینکه آیا انسان ها آزادند یا نه غیر ممکن است . او می گوید اگر آزادی وجود دارد همیشه به وسیله ی نیروهای اجتماعی ای که بیشتر مردم آگاهی ِناچیزی از آن ها دارند محدود می شود و بیشتر مردم درباره ی اینکه واقعا تا چه اندازه آزادند نگرشی مبالغه آمیز دارند
اما آزادی به چه معناست ؟ شارون می گوید داشتن آزادی یعنی افراد آنچه را می اندیشند و انجام می دهند کنترل می کنند
پس آزادی یعنی تسلط بر زندگی خود ، یعنی دیگران بر زندگی ما سلطه ندارند و آن را کنترل نمی کنند
مارکس از جامعه شناسان برجسته ای بود ،آرزومند آزادی و رهایی همه ی بشریت . او عقیده داشت روزی کارگران بر سرنوشت و زندگی خود حاکم می شوند ( البته با انقلاب و سرنگونی سرمایه داری ) اما تقریبا در همه ی آثارش قدرت عظیم جامعه را بر فرد نشان می دهد و مطالعه ی آن ها امید چندانی برای آزادی و رهایی به همراه نمی آورد
آنچه در مورد آزادی باید در نظر گرفته شود به نظر من نسبی بودن این مفهوم است . آزادی مطلق نیست و هیچ کس نمی تواند کاملا آزاد باشد و آزادانه انتخاب کند . همین طور هیچ اندیشه و کنشی کاملا آزاد نیست . به گفته ی شارون محدودیت ها همیشه موجودند . گاهی بسیار عمده اند و گاهی خیلی مهم نیستند
دلایل تایید کننده ی این حرف هم فاکتورهای جامعه شناختی موثر بر اندیشه و عمل و انتخاب افراد است
جریان اجتماعی شدن فرد در خانواده ، گروه دوستان و همالان ، سازمان های اجتماعی و جامعه ، فرهنگ های موجود در هر جامعه و زبان خاص آن ، اندیشه ی فرد را تحت تاثیر قرار می دهند و عمل اجتماعی او را کنترل ، بازبینی ، تشویق و تنبیه می کنند . از سوی دیگر قرار گرفتن در موقعیت های مختلف اجتماعی ِناگزیر ، زمینه های گوناگون و نوع جنسیت ما نیز مطرح است .و جامه به ما نشان می دهد که مطابق با این موارد چه چیز برای ما مناسب یا نامناسب است
پس زندگی ما تابعی از انواع کنترل هاست و آنچه با زندگی مان ارائه می دهیم اجرائی باورنکردنی ست که همه شاید در مورد خودمان آن را ندیده می گیریم
درنتیجه همان طور که گفته شد به عقیده ی من آزادی نسبی ست و آزاد بودن یا نبودن افراد با توجه به نقش ها ، موقعیت ها و زمینه های اجتماعی مختلف و تحت تاثیر نیروهای اجتماعی موثر بر آن ها متفاوت است
اینکه ما از هنجار ها و ارزش هایی که برای یک فرد مهم تلقی می شود و به آن اعتقاد دارد پیروی نمی کنیم ، تنها به معنای آزاد بودن از آن محدودیت هاست ، اما نه به این معنی که او آزاد اندیش نیست و ما آزادیم
و در آخر به نظر استیون لیوکس فرد خود مختار و مستقل فردی ست که فشار ها و هنجار هایی را که با آن ها رو در روست آگاهانه ارزیابی و نقد می کند ، عقاید و اندیشه هایش را شکل می دهد و به تصمیمات عملی در نتیجه ی تفکر مستقل و عقلانی می رسد
پ ن .1: نمی گویم وجود محدودیت ها و کنترل های اجتماعی و سایر عوامل خوب است یا بد . نگاه جامعه شناسی ارزشی نیست . یعنی چه ما بخواهیم ، چه نخواهیم ، چه خوب باشد ، چه بد ، این ها وجود دارند
پ ن .2 : دوباره می گویم ، من با شما کاملا موافقم آقای ب. از انتقادات تلخ و شیرین ِکوبنده و ویرانگرتان نیز صمیمانه سپاسگزارم . و خود می دانم هنوز کلمات مثل دود آبی سیگار از مغزم به دست و خودکار و روی کاغذ نمی آید تا سبک باشد و روان . شاید هم ... . فندک خدمتتان هست ؟
پ ن .3 : نقل قول ها از کتاب ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی جوئل شارون بود
1 Comments:
متاسفانه داري با تمام قدرت ِ نداشته و سعي ِ نكرده ات گُه مي مالي به ساحت زبان. جمع اش كن اين كثيف كاري ها را
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home