اخگر
از غروب گذشته بود . به کوه ها ، ابر های دود سیگاری و خانه های چهل چراغ نگاه کردم .صدای موسیقی از سطح مبهم و بیهوده ای بالا می آمد . یاد جاده های تهران تا بندرعباس افتادم و افق های آبی بنفشش . با هماهنگی خاص ِفضا وهمین موسیقی، تو لاین مرگ حرکت می کردیم انگار . بی اختیار شُل شدم . فکر کردم باید در زمان حال بود تا به چیزهای به زور جانشین کننده ی آن متوسل نشد . گفتم باید جزئیات حذف شود . همه چیز از دور بهتر است . مثل آواز دهل . مثل مرگ
فکر کردم به چشم هاش . به حرکات دستش . گفتم هزار کاکلی شاد در چشمان توست ، هزار قناری خاموش در گلوی من . اما اخگری زد و زود افسُرد . بلند شدم و چراغ روشن شد . شب بود
3 Comments:
هزار کاکلی شاد در چشمان توست
هزار قناری خاموش در گلوی من
احمد شاملو
Motevassel ( Baa Sin ast , Na Saad )
Mersi Agha Moalem . Be Khodam Goftam Nozdah Khaahare Biste . Mage Na?
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home