ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

09 July 2005

اخگر

از غروب گذشته بود . به کوه ها ، ابر های دود سیگاری و خانه های چهل چراغ نگاه کردم .صدای موسیقی از سطح مبهم و بیهوده ای بالا می آمد . یاد جاده های تهران تا بندرعباس افتادم و افق های آبی بنفشش . با هماهنگی خاص ِفضا وهمین موسیقی، تو لاین مرگ حرکت می کردیم انگار . بی اختیار شُل شدم . فکر کردم باید در زمان حال بود تا به چیزهای به زور جانشین کننده ی آن متوسل نشد . گفتم باید جزئیات حذف شود . همه چیز از دور بهتر است . مثل آواز دهل . مثل مرگ
فکر کردم به چشم هاش . به حرکات دستش . گفتم هزار کاکلی شاد در چشمان توست ، هزار قناری خاموش در گلوی من . اما اخگری زد و زود افسُرد . بلند شدم و چراغ روشن شد . شب بود

3 Comments:

At Saturday, July 09, 2005 2:42:00 PM , Blogger ماه کولی said...

هزار کاکلی شاد در چشمان توست
هزار قناری خاموش در گلوی من

احمد شاملو

 
At Sunday, July 10, 2005 2:23:00 AM , Anonymous Anonymous said...

Motevassel ( Baa Sin ast , Na Saad )

 
At Sunday, July 10, 2005 7:00:00 AM , Blogger ماه کولی said...

Mersi Agha Moalem . Be Khodam Goftam Nozdah Khaahare Biste . Mage Na?

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home