ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

02 July 2005

مرا می باید که در این خم راه

دلم می خواهد پاییز بود . پاییز خوب زرد نارنجی و من ، پالتوی زمخت بر تن ،عصرها می رفتم خیابان گردی . می رفتم با نفس های عمیق ِ نمناک ، عطر بی خیال خاک را به سینه فرو کشم و گم شَم
دلم آواز نرم سوزناک می خواهد و فریادی سفید پوش که همه جا را ساکت کند و رها کندَم از ورطه ی پیچ پیچ وهم

1 Comments:

At Thursday, July 14, 2005 2:25:00 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام ای شب معصوم!/میان پنجره و دیدن همیشه فاصله ایست/ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد-فروغ فرخزاد//فکر کنم همان عنوان وبلاگ:درنگ های نابهنگام مناسب باشد.ممنون

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home