ما فریاد می زدیم : ترازو
روزی فراموش نشدنی خواهد شد . قرار است به عادت دیرینه و در محیطی ولرم و مهر آمیز هرکدامشان حرف خودشان را بزنند و در راه مستقیم خود بروند . گفتگوی تمدن هایی دیگر که احتمالا با تکریم و تجلیل و تقدیس پدر از مادر آغاز می شود و با شمردن اعضای خانواده و بررسی سن و نوع جنس شان و میان برنامه های نغز مادر پیرامون عدالت ، حقوق بشر و به ویژه حقوق زنان دنبال می شود.بعد کلیه ی اعضا برای لحظاتی نه چندان کوتاه توسط پدر، زیر ذره بین سحرآمیزی می روند و حال و گذشته و آینده شان مورد بررسی و موشکافی دقیق قرار می گیرد و پیش بینی ها و تاکید های لازم و کافی انجام می شود . در آخر هم دو طرف گفتگو به نشانه ی روشنفکری و غیره با هم دستی می دهند و لبخندی تحویل نداده و نگرفته ، می روند سراغ مملکت داری خودشان
به پاس این روز باشکوه ، در حالی که از لا به لای انگشت هام به مه سپیدی نگاه می کنم که می آید و اوج می گیرد و تمام می شود ، بی اینکه آستین ام حتی از قطره ای اشک تر بوده باشد ، به سفره ی برکت خیزمان می اندیشم و مائده ای که قرار است من بیافرینم
به پاس این روز باشکوه ، در حالی که از لا به لای انگشت هام به مه سپیدی نگاه می کنم که می آید و اوج می گیرد و تمام می شود ، بی اینکه آستین ام حتی از قطره ای اشک تر بوده باشد ، به سفره ی برکت خیزمان می اندیشم و مائده ای که قرار است من بیافرینم
پ ن : جدی نگیرید
1 Comments:
آرام باش دوست من ،همیشه آرام باش
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home