شعر قدرت یا اضطراب
دست های خونی اش را شست
حالا آتشش کجا بود؟
سیگارش؟
بچه اش؟
طلا ها؟
سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم
8 Comments:
عرض به خدمت شوما اگر طرف زن باشه همه اون چيزهايي رو كه گفتيد سريع پيدا ميكنه فقط بايس يه نمه بگرده
این از کی بود؟؟؟
سلام مسعود!
از من! چیزی که از من نباشد زیرش یا «اسم» فاعلش (همان تولیدکننده) هست یا « لینک » اش
سلام (گل)
برداشت نوعی: آتشش را بر می دارد و می رود
بدون بچه و طلا
سلام...
خوشحالم از آشنايي با وبلاگتان. كوروش را ميشناسيد؟ نويسندهي 17 ساله كه كلي جنجال به پا كرد؟ كتابش خلاصه چاپ شد. پيشنهاد ميكنم بگيريم و بخوانيم ببينيم پسرك چه ميگويد. اگر دوست داشتيد لينكش كنيد بگذاريد اين همه به همه جا در نزند كه لينكم كنيد. ارزشش را دارد. شايد شيطان و شلوغ باشد ولي ميتواند يك وبلاگنويس بزرگ باشد اگر تحويلش بگيريم!
http://kouroshz.blogfa.com
راستي... خون دروغ است، طلا، آتش، سيگار... فقط پول هست... و اسكيزوفرني و آرامش!
شاد باشي
طلا کجاس، بچه کجاس، دل خوش سیری چند؟
وبلاگ لباس شخصی با بیانیه ی نشر اینترنتی زیرزمینی ایران بازگشایی شد.... هم اکنون نیازمند یاری سبزتان... ببخشید... می توانید اطلاعاتی راجع به عکس وبلاگتان به من بدهید؟ ... رفته رو مخم..
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home