ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

19 August 2006

آدمیزاد


آدمیزاد گاهی وقت ها به یک چیز احتیاج دارد و بس . بهش نمی دهند . او هم قهر می کند. فکر می کند خودش را هم نبیند بهتر است. این است که به مردن عشق می ورزد

7 Comments:

At Saturday, August 19, 2006 8:07:00 AM , Anonymous Anonymous said...

دشوار است "ری‌را"!

هرچه بیشتر به رهایی بیندیشی

گهواره‌ی جهان کوچک‌تر از آن می‌شود

که نمی‌دانم چه...!

راه گریزی نیست٬

تنها دلواپسِ غریزه‌ی لبخندم.

سادگی را من از همین غرایزِ عادی آموخته‌ام.

سید علی صالحی-

 
At Saturday, August 19, 2006 9:52:00 AM , Anonymous Anonymous said...

به قول سارتر :
آدمی شور و شوق بیهوده است

 
At Sunday, August 20, 2006 1:23:00 PM , Blogger Mazdak said...

عشق ورزيدن به مردن يك نتيجه‌ی منطقی دارد و آن تصميم به مردن است. «عشق ورزيدن به مردن» نوعی كتمان مرگ است. نوعی احساس مبتذل و بی‌مايه است. شايد شما هم می‌خواستيد اين ابتذال را نشان بدهيد. سارتر هم حرف چرندی زده است. بيهودگی شور و شوق آدمی چيزی ازلی و ابدی نيست. دست پخت خود او و همنوعان اوست.

 
At Monday, August 28, 2006 5:41:00 AM , Blogger Raha said...

گاهی ناکامی ها ، بستری هستند . زمانی برای مهیا شدن ظرفیت پذیرش شادی های بزرگ تر . این حقیقتی است که من هم به آن اعتقاد ندارم ، و حقیقتی است

 
At Friday, September 01, 2006 2:29:00 AM , Anonymous Anonymous said...

پس...درد من شايد همين باشد !!!!

 
At Saturday, September 02, 2006 5:08:00 PM , Anonymous Anonymous said...

are!hamine...!

 
At Sunday, September 03, 2006 4:21:00 PM , Anonymous Anonymous said...

adamizad .. :D na maa :D

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home