آدمیزاد
آدمیزاد گاهی وقت ها به یک چیز احتیاج دارد و بس . بهش نمی دهند . او هم قهر می کند. فکر می کند خودش را هم نبیند بهتر است. این است که به مردن عشق می ورزد
سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم
7 Comments:
دشوار است "ریرا"!
هرچه بیشتر به رهایی بیندیشی
گهوارهی جهان کوچکتر از آن میشود
که نمیدانم چه...!
راه گریزی نیست٬
تنها دلواپسِ غریزهی لبخندم.
سادگی را من از همین غرایزِ عادی آموختهام.
سید علی صالحی-
به قول سارتر :
آدمی شور و شوق بیهوده است
عشق ورزيدن به مردن يك نتيجهی منطقی دارد و آن تصميم به مردن است. «عشق ورزيدن به مردن» نوعی كتمان مرگ است. نوعی احساس مبتذل و بیمايه است. شايد شما هم میخواستيد اين ابتذال را نشان بدهيد. سارتر هم حرف چرندی زده است. بيهودگی شور و شوق آدمی چيزی ازلی و ابدی نيست. دست پخت خود او و همنوعان اوست.
گاهی ناکامی ها ، بستری هستند . زمانی برای مهیا شدن ظرفیت پذیرش شادی های بزرگ تر . این حقیقتی است که من هم به آن اعتقاد ندارم ، و حقیقتی است
پس...درد من شايد همين باشد !!!!
are!hamine...!
adamizad .. :D na maa :D
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home