آخر ِبازی
عاشقان
،سرشکسته گذشتند
. شرم سار ِ ترانه های بی هنگام ِ خویش
و کوچه ها
.بی زمزمه ماند و صدای پا
...
احمد شاملو
سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم
11 Comments:
خاموش باش ، مرغک دریایي
بگذار در سکوت بماند شب
بگذار در سکوت بمیرد شب
بگذار در سکوت سرآید شب
واقعا جلب بود..
تا حالا اینجا نیومده بودم ولی نوشته هات واقعا ساده زیبا و صادقانه بود واقعا صادقانه
امیدوارم موفق باشین!!
یادم رفت اسم رو بگم...کوروش
ممنون.
و کوچه ها
بی زمزمه ماند و صدای پا
ماه کولی! پیامت را تازه امشب دیدم. آن راه آلمان است. بالای کوه ِ پشت خانه ام
ماه ماه ماه برو برو
Salam , sar afraaz kardid :)
be in amr-o nahy ke goftid , injoori negah nakarde boodam ... vaghti chand zehne aamadeye so`e bardasht be khoondan e yek matn mian , fekr mikonam behtare pey nevesht bedam ke " bardashte shakhsi " nakonid ... vagarna be khodeshoon migiran ... va baa inke goftid : hesse tarane ro tarik mikone , movafegham ...
amma jomle haaee ke neveshte-am ( na towzihate pey nevesht ro ) doost daram ...
This comment has been removed by a blog administrator.
هنوز خاموشی
و هیچ چیز نمی تواند مرا تسکین دهد
شب می چکد
قطره قطره
تا دل ماه
آب شود
پژمان
چرا يكی از كامنتها رو پاك كردی؟
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home