ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

15 August 2006

..


خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر

1 Comments:

At Monday, January 21, 2008 12:51:00 PM , Anonymous Anonymous said...

به بهانۀ روزهای داغ سوزان محرم
برای خورشید طلوع کرده بر سر نی
و برای ندای بلند و ماندگار آزادگی از گلوی پاره و سینۀ سوخته
...
برای تمام عاشقانش
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک

برای شفاعت پذیرش دعایی از دلی روسیاه و قلبی تخته بند و زمینگیر
دعای آنکه دست کم حافظ و حامل پیام مظلومیتی باشیم که سکوت را تنها با جمله ای شکست، که
"من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من ینتظر ..."، شاید که از برکت آن دعای
نضر الله عبداً سمع مقالتی" رسول الله شامل حال خرابمان شود ...
و از آن دعایمان برای تمام سینه های سوخته روزنه ای یابد به سوی اجابت

سلام بر حسین و بر اصحاب حسین

"خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
و نماند هیچش الا، هوس قمار دیگر"

دلم عاشق گلی شد، که شکفته بود اما
به دو بوسه از لب نی، بشکفت بار دیگر

دل و دین چنان ربودست ز من جمال رویش
که نمانده هیچ بهر صنم و نگار دیگر

نروم اگر براند، نه که باز خود بخواند،
دل من عنان خود را ندهد به یار دیگر

چه غم از شرار دوزخ، چو به داغش آشنایم
که دگر نسوزد این دل، به شرار نار دیگر

سر من به خاک پایش، چه کنم اگر نیفتد؟
به هوای اوست در سر، هوسِ دیار دیگر

مژه ام ز زیرِ پایش، چه کنم که خار روبد؟
گرش این هنر نباشد، نرود به کار دیگر

کرم تبار پاکش، چه شود که دست گیرد؟
به گناه من کفایت،، نکند تبار دیگر

به هوای دیدن او، سر سفره اش نشینم
چه کنم سپاردم باز، به سفره دار دیگر

صنما طلوع بنما، تو در این غبار وحشت
مپسند عاشقان را، تب انتظار دیگر

ببرم به رهگذارت، به امیدِ جان سپردن
مگذار تا بمیرم، سرِ رهگذار دیگر

شده ام "غلامِ" نوری،، که بجز به کیمیایش
به طلای قلبِ قلبم،، نزند عیار دیگر



"غلامِ حسین"

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home