نردبان
از نردبان بالا می رود
دست هاش را بلند می کند
روی نوک پا
و می کشد روی پوست غول
: فرشته ی کوچک
بمان
داستان طولانی نیست
غول ها همیشه بی صبر می روند به شهر اسطوره ها
می شوند خدا ی نوک کوه ها و تپه ها
و فرشته ها هم
دست هاش را بلند می کند
روی نوک پا
و می کشد روی پوست غول
: فرشته ی کوچک
بمان
داستان طولانی نیست
غول ها همیشه بی صبر می روند به شهر اسطوره ها
می شوند خدا ی نوک کوه ها و تپه ها
و فرشته ها هم
بی صبر
می روند بچکند توی شیشه ها
بریزند به رودخانه ها و
به سمت دریاها
. حتی هم پای تشبیهی با اقیانوس ها
بریزند به رودخانه ها و
به سمت دریاها
. حتی هم پای تشبیهی با اقیانوس ها
با دور شدن از زمین
و نزدیک شدن به آسمان
همه چیز به دنبال هم کم رنگ می شود
تصویرها پشت ابرها محو می شوند
و نزدیک شدن به آسمان
همه چیز به دنبال هم کم رنگ می شود
تصویرها پشت ابرها محو می شوند
موزیک هم نمی نوازند آخرش
کلاغی قار ی می زند به جا ش و می پرد
تمام
کلاغی قار ی می زند به جا ش و می پرد
تمام
2 Comments:
چه آغاز شمرده و آرامی. چه تصویر دلنشینی. عجب پایان به فرار مخلوطی. امان از این تنهایی تکراری
فراری
چرا اينقدر اجزاء جمله رو جابجا میكنی؟
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home