ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

08 September 2005

روزهای تولد

پیغام های تلفنی پی در پی دوستان دوران کودکی و اکنون ،و سکوت مرموزی که ایجاد شده ، یادآوری ام می کند چند دقیقه مانده به بیست و یک سالگی ام . روی درگاهی پنجره و توی اتاق را ته مانده ی آفتاب های سوزناک تابستان پر کرده و قامت سایه ها که به صفر برسد ،انگار به سادگی بیست و یک تابستان را با غلظت پریشان کننده ی این هوا زیسته ام و خیلی نرم خندیده ام وهر بار خواسته ام آدم بهتری باشم . روزهای تولدم روز های غریبی ست برایم و اغلب با گیجی سپری می شود و اندکی گریه ، که البته برای کسی با ردیف دندان های همیشه نمایان که یاد خرگوش می اندازدت یا خر کارتون شرِک! چیزعجیبی نیست

گذشته از ظاهر ، با اضافه شدن هر سال ، به نظرم طرح چهره ی هر فرد کامل تر می شود و شباهت ذاتی اش به آدم ها ، حیوانات ، گیاهان یا احیاناً اشیاء محیط بارز تر و ویژگی های شخصیتی اش مشخص تر . فکر می کنم من امسال نه خروسم نه اسب نه یک قمری پیر . شاید یک بطری آب ولرمم که توش صدای آواز های محلی می پیچد و طعم ماهی و غبار می دهد . خیلی زود بخار می شوم؟! کسی چه می داند

1 Comments:

At Thursday, September 08, 2005 5:30:00 AM , Anonymous Anonymous said...

امیدوارم همچنان کم ترک باقی بمانی و هیچ وقت سردی زمانه تو را نشکند.مبارک است!!

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home