روزهای تولد
پیغام های تلفنی پی در پی دوستان دوران کودکی و اکنون ،و سکوت مرموزی که ایجاد شده ، یادآوری ام می کند چند دقیقه مانده به بیست و یک سالگی ام . روی درگاهی پنجره و توی اتاق را ته مانده ی آفتاب های سوزناک تابستان پر کرده و قامت سایه ها که به صفر برسد ،انگار به سادگی بیست و یک تابستان را با غلظت پریشان کننده ی این هوا زیسته ام و خیلی نرم خندیده ام وهر بار خواسته ام آدم بهتری باشم . روزهای تولدم روز های غریبی ست برایم و اغلب با گیجی سپری می شود و اندکی گریه ، که البته برای کسی با ردیف دندان های همیشه نمایان که یاد خرگوش می اندازدت یا خر کارتون شرِک! چیزعجیبی نیست
گذشته از ظاهر ، با اضافه شدن هر سال ، به نظرم طرح چهره ی هر فرد کامل تر می شود و شباهت ذاتی اش به آدم ها ، حیوانات ، گیاهان یا احیاناً اشیاء محیط بارز تر و ویژگی های شخصیتی اش مشخص تر . فکر می کنم من امسال نه خروسم نه اسب نه یک قمری پیر . شاید یک بطری آب ولرمم که توش صدای آواز های محلی می پیچد و طعم ماهی و غبار می دهد . خیلی زود بخار می شوم؟! کسی چه می داند
1 Comments:
امیدوارم همچنان کم ترک باقی بمانی و هیچ وقت سردی زمانه تو را نشکند.مبارک است!!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home