خروس بی محل
مثل همه ی عصر ها خروس همسایه صدایش را روی تاجش گذاشته و سمفونی باد و سیب گفتن های پرنده های دم غروب را همراهی می کند . من گوشی تلفن به دست ، پنجره را باز می کنم و می گویم چه زیبا . نفسی عمیق می کشم و آرنجم را تکیه می دهم به درگاهی پنجره و به پرپر زدن های خروس خیره می شوم . در تلفن صدا می آید : "چه بی محل " و بعد " دوستت دارم " . من هم می گویم "من هم" و فکر می کنم حتما چه بی محل . با اندام خمیده و گردن کج دلم می خواهد داد بزنم : بیا ببین چقدر عاشق باز آمدن شده ام . و می گویم " احتمالا آخرین بار است
1 Comments:
با تردید و نومید از برکت خیزیش ، در این بستر هنوز خفته ، بیدار می نشینم... به زودی
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home