ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

12 May 2005

سنگ آسمانی

یک نگاه زیرک ، منتقد و متناقض که پیش می آید ، کافی ست تا ملتهبت کند . فکر می کنی هر طور شده باید از این پس ، دوباره ، بی هیچ درنگی ، اراده ی حادّ ات را به کار اندازی و دل به دریا زنان و بی برو برگرد ، خطوط و تصاویر جدیدی رسم کنی و کم کم به آشیان پدیده ای نادر دست یابی
هنوز چند قدمی نرفته ، با خلوص تمام ، عظمت و قدرت تصاویرِ سراسر جریان ِ تصمیم ، مثل خرافات حماسه ای اساطیری ، جلوت رنگ می بازد و آن وقت تنها چاره ، جستن تاریکخانه ای ست تا از آوار عقاید و وقایع حمله ور در امان مانی و وازده از هر تجربه ی مفروض ، تنها ، تماشاگر پرده ای باشی که در پیچ در پیچی ذهنت با نخ قرقره ای می گردد و همان سرمستی و شادی ِ اولیه را به مالیخولیا و ترس و خشم تشبیه می کند
همه ی این ها انگار، یک سنگ آسمانی که تو گلوی هر چند روزه ام ، فرو می رود و آخر سر چون طبیبی ، تنفس مصنوعی می دهد که می توانی بپذیری و تطبیق یابی ... تو باید زندگی کنی

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home