خواب آلود
عشق شما تکه چوبی ست در اقیانوس من
کوسه هایم دندانش می زنند و
موج هایم لاشه هاش را به ساحل می آورند
من آن را چون چماقی به شما تحویل می دهم
اما مرا به یاد آورید که دریای دلکشی بودم
کوسه هایم دندانش می زنند و
موج هایم لاشه هاش را به ساحل می آورند
من آن را چون چماقی به شما تحویل می دهم
اما مرا به یاد آورید که دریای دلکشی بودم
مریم هوله
پا به پا می کنم و دست لغزان روی کتاب ، گوشم به زنگ تلفن است و حواسم به اینکه دم دست باشد تا بالاخره هوس کند مرغ عشقی صدا کند و ما را جفت کند در بازجویی و پناهندگی رقص ها . می دانم مثل همه ی وقت ها حرفی می زنم که باورش سخت است و فاصله اش تا زیبایی جهان راه . اما همین دیوانگی ها و کلاغ پر بازی ها یادم می آورد که هیچ کداممان حوصله ی پیچیدگی نداریم و باید عبور کنیم . داستان ، شعر ، گفت و گو ، ویژه نامه ، خاطره ، عکس یا هر چه باشد فرقی نمی کند .تقویم جیبی هم اگر ورق بخورد ، بی قراری مرا تکرار قرار ها عوض نمی کند و خنده ها ، خلق تنگ تو را . پس مجبور می شویم هر کداممان خیلی زود ، به خلوت تاریک روشن مان هم گریز شویم و روی تخت ، با لب بدکاره ی خودکارها مشغول عشق بازی . بیچاره خواب طبیعت ! که سقفش از دیدگاه ِ ما کوتاه تر است و بیدارمان می کند تا خواب آلود ، ساعتی سه بار ، سیکل ضد خشم برویم
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home