ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

02 May 2005

تلخای دوزخ

ما بسی کوشیده ایم
که چکش ِخود را
بر ناقوس ها و به دیگچه ها فرود آریم
بر خروس قندی بچه ها
و بر جمجمه ی پوک ِ سیاست مداری
که لباس رسمی بر تن آراسته

ما بسی کوشیده ایم
که از دهلیز ِ بی روزن ِ خویش
دریچه یی به دنیا بگشاییم

اگر دیگر پای رفتن ِ مان نیست
باری
قلعه بانان
این حجت با ما تمام کرده اند
که اگر می خواهیم در این سرزمین اقامت گزینیم
می باید با ابلیس قراری ببندیم

احمد شاملو

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home