ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

26 April 2005

مستند شماره ی بیست

روی زمین هیچ چیز پایدار نیست . زندگی مانند شراره ای ست که از اصطکاک چوب پیدا شده ، زمانی روشن می شود و دوباره خاموش می گردد . ولی ما نمی دانیم از کجا آمده و به کجا خواهد رفت . بودا
از پنجره نگاهی به روبه رو می اندازم . به نظر بی اندازه شلوغ است . از آپارتمان های دو سه طبقه ای جلو تا برج های بلند دور دست که همه با وجود طیف های متفاوت ، کِرِم دیده می شوند و می رسند به رشته کوه های خاکستری البرز و بعد هیچ
بین برگ های تک درخت ِته خیابان آهنگی می گوید : آرام شو ... . و من انگار زن حواس پرت و پریشان خیالی باشم که می خواهد اندکی خلوت کند تا در لحظاتی دیگر ، معشوقش را به آسمان و بعد ، به زمین برساند ، آکنده از غرور ، مبهوت آهنگش می شوم و همان طور بی خیال از تراکم ِبی تزئین ِ این طرح ، خودم را رها می کنم در آغوش یأسی فلسفی که دوباره گوشه ی دامنم را گرفته و با دستی دوستانه به شانه ام می زند و می گوید : فقط یک قدم دیگر

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home