ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

19 May 2005

گویی گزیر نیست

ماندن
آری
و اندوه ِ خویشتن را
شام گاهان
به چاه ساری متروک
در سپردن
فریادِ دردِ خود را
در نعره ی توفان
رها کردن
و زاری ِ جان ِ بی قرار را
با هیاهوی باران
در آمیختن

ماندن
آری
ماندن
و به تماشا نشستن
آری
به تماشا نشستن
دروغ را
که عمر
چه شاهانه می گذرد
به شهری که
ریا را
پنهان نمی کنند
و صداقت ِهم شهریان
تنها
در همین است


احمد شاملو

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home