گویی گزیر نیست
ماندن
آری
و اندوه ِ خویشتن را
شام گاهان
به چاه ساری متروک
در سپردن
فریادِ دردِ خود را
در نعره ی توفان
رها کردن
و زاری ِ جان ِ بی قرار را
با هیاهوی باران
در آمیختن
ماندن
آری
ماندن
و به تماشا نشستن
آری
به تماشا نشستن
دروغ را
که عمر
چه شاهانه می گذرد
به شهری که
ریا را
پنهان نمی کنند
و صداقت ِهم شهریان
تنها
در همین است
احمد شاملو
آری
و اندوه ِ خویشتن را
شام گاهان
به چاه ساری متروک
در سپردن
فریادِ دردِ خود را
در نعره ی توفان
رها کردن
و زاری ِ جان ِ بی قرار را
با هیاهوی باران
در آمیختن
ماندن
آری
ماندن
و به تماشا نشستن
آری
به تماشا نشستن
دروغ را
که عمر
چه شاهانه می گذرد
به شهری که
ریا را
پنهان نمی کنند
و صداقت ِهم شهریان
تنها
در همین است
احمد شاملو
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home