یادش بخیر؛ مرد تاریکخانه
زکی! مردن هم جدی نیست، شاید از هر کار و هر چیز دیگری کمتر جدی باشد
صداق هدایت
سیاه بود روز هایی که کتاب هاش را می خواندم. روز های نوجوانی که آسمان تازه بی ستاره شده بود و بی ماه. نبوغش به شگفتی ام می انداخت و بیشتر خواندنش درد و لذت بیشتر بود. هر روز منزوی تر از قبل می شدم و فریاد خانواده را به آسمان می بردم؛ آسمان خالی ما ، که تنها توش صدای جیغ بوف تنهایی ها بود. زمینش هم پُر؛ تلخ؛ ویران
پدر می گفت: از هر نویسنده یک کتاب بخوان. نباید که هر چی نوشته بخوانی! این طوری فکر می کنی فقط همین بوده
گوش من هر چه دلش می خواست می شنید: صدای جیغ بوف در تاریکخانه؛ شبانه، مردی سر راه خونسار که خودش را در پالتوی بارانی سرمه ای پیچیده و کلاه لبه بلندش را تا روی پیشانی پائین کشیده ... چه خدایی بود در دنیای بی خدام
پ.ن: امشب پنجاه و شش سال از خودکشی صادق هدایت؛ پدر داستان نویسی کوتاه ایران می گذرد. یادش گرامی، فرزندان نخبه اش افزون و دشمنانش بیش
15 Comments:
وجدانا ايشون راست ميگفتن
روزهايي كه هدايت ميخوندم شادترين روزهام بوده و خواهد موند...
بش باد.....
سلام
استاد صادق هدايت
پدرن داستان نويسي و داستان نگاري
مدرن ايران
هيچ يادم نمي ره روزي رو كه مسخ (كافكا ( رو با ترجمش خوندم
به ياد عقا قيهايش
در آن غربت
بي نام
حتي با نشاني از عمق فاجعه
سلام
هدايت
به ما هم يه سري بزن
يه چيزي ميدونست
بي خود كوتاه نمي نوشت
مي خواست ما هم بدانيم
دانستيم؟
اما چه بلند رفت!
خوش به حالش
آرزویی ،
نبود
مانده /
وقتی من
و تو
با همیم ،
دوانده ایم
به هی هی باد
بر لب ابر ـ
که بباریم ،
آنجا که ـ
تو
و
من ،
بارانیم ،
رهایم ،
رها
.
یادش خجسته
من به خاطر صادق برات نوشتم كه شايد ...
نه از اون نمي نويسم مي خوام بهت بگم كه تو شايد بخواي ...
هيچي من هيچي نمي خواستم بگم
عجب نظری ...
...
...
منم
.
.
..
یه چیزی گفتم
!
139..
هیچ وقت در زندگی زخمهایی نیست که روح آدم رو مثل خوره بخوره
بر عکس زندگی مثل یه جذامی دیوونه ای میمونه که آب از سرش گذشته و فقط با زخمهاش لذت میبره
میره سراغ زخمها
لباس روحش رو از تن در میاره
روی تخت میخوابه و خودش رو تقدیم مرگ میکنه
صادق هدایت
زخمهایی نداشت که روحش رو آزار بده
زندگی ای داشت که زخمها رو آزار میداد
همین گستاخی بیش از حدش اونو برای ما عزیز و برای داعیه داران ادب تربیتی مرتد قلمداد میکنه
کاش میفهمیدیم که از چیا درس بگیریم
ارادت
موفق باشید...
این زندگی های کوتاه و این نامهای بلند
افراد معدودی هستند که شادی و غم توامان را می فهمند و به دیگران می بخشند .......
شادی عمیق و غمی عمیق تر .... باد و بماناد حضور زنده اش در جاودان جاویدان
مرسی که به من سر زدی و ببخش که آدرس را جا انداخته بودم و اسباب زحمتت شدم ...
بگذار به حساب گیجی حاصل از سرب و دردسر
سلام
باور بفرماييد
قصد پست مدرن نوشتن نداشتم
و فقط اوهام دروني بود در داستان بعدي كه اميدوارم فردا بزارمش در شيوه ناتوراليستي كار شده اميد وارم بخونيدش
دوباره به ما سربزنيد
che khoob ke in posta neveshte mishan...
are kheily khoob!
khoda ghovat!
sadegh,dardolezzat,,,
nemidunam ama benazare man karaye sadegh asan boie az afsordegi nadare...
un faghat miogft aaay adama bekhoda donia in nabaayd bashe.
bidar shid...
حس آشنايي بود!
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home