...
مسائل نه با ارائه ی اطلاعات جدید ، بلکه با تنظیم آنچه همواره می دانسته ایم ، حل می شوند
ویتگنشتاین
سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم
4 Comments:
به قفل بیهوده خشم می ورزی درهای تمام زندان ها از درون باز می شود(رافا یل آلبرتی)
مدت ها بود عبارتی به اين بيهوده گی نشنيده بودم./
همه
لرزش دست و دلام
از آن بود
که عشق پناهگاهی گردد
پروازی نه گریزگاهی گردد
وقتی کیف پولی رو که تمام دارایی و متعلقاتت در اونه سر هیچ و پوچ از دست بدی ناچار میشی به اون چندتا پول خورد بیارزش ته جیبت بچسبی. که این نه از روی علاقه که بخاطر ناچاری و احتیاج که روی بهشون مییاری. چطور راضی میشی که با ارزشترین داراییت به راحتی از دست بره؟! چرا به جای حل اختلافها، دامن زدن بهشون و هر بار قهر و لج و لجبازی؟ چطور دو تا آدم روشنفکر(فرهنگی، هنری!) اجازه میدن که با هر اتفاقی رابطه اونها از هم متلاشی و گسسته بشه و قهر میکنند؟ اگه ضعف و مشکلی هست راهش گسیختن رابطه و با گوشه و کنایه و غیرمستقیم حرف زدن که نیست. نباید هرچیزی باعث بشه که به اصل رابطه شک کرد.از حامی عاشقان واقعی! انتظار نمره که به جای برخورد منطقی از سوختن معشوق و فناشدن همه چیز بگه. واقعا جای تاسف داره که رابطهای که باید معنای آرامش باشه و باعث تسلی با این اختلافات بیاهمیت و قهرهای گاه و بیگاه باعث بیشتر شدن فشارها بشه و مایه عذاب. دو نفر که عاشقند باید خیلی بیشتر از اینها به عشقشون احترام
بگزارند
"من تنها یه نظارهگر بودم"
از هیو برای "نظری بعد از مدت ها" ممنون و از مرجان برای نصیحت هایی که تصویری از فوران زنانگی بود
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home