ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

24 August 2007

عبور


سنگریزه
آب
ناظری که می گذرد
و ساعت
روی دوازده دست کوتاه ِ بی صدا
بی حرکت
یک روز
دو روز
و چیزی نمانده به رفتن
شاعر
تنها ست
می ماند و
نمی داند
و ناظر
دختر کوچک افغانی
روی پل
غریق تیک و تاک ساعت
ساعت ها ست

5 Comments:

At Friday, August 24, 2007 3:54:00 AM , Anonymous Anonymous said...

:)

 
At Saturday, August 25, 2007 1:21:00 AM , Blogger 4040e said...

شاعر تنها نیست
این دروغ است
نامردی است
شعرهایش هستند
دختران کوچکش
برای همیشه دوازده ساله
حمامشان می کند
لباسشان را می شوید
با هم می روند پیتزا
شاعر
تنها نیست

 
At Sunday, August 26, 2007 2:20:00 AM , Anonymous Anonymous said...

شعر‌ها روخوندم اما هيچ عشقي تكه‌پاره ونصفه نيمه نيست و هيچ تكه‌پاره و نصفه نيمه‌اي عشق

 
At Monday, August 27, 2007 2:04:00 PM , Anonymous Anonymous said...

شعر
خروش پيدايي ذهن است
در وادي ناپيدا
و جوشش بيداريست
جايي كه
به چهار سوق خيالت
آويخته اي

زیبا بود
مخصوصا پست سکوت
موفق باشی

 
At Monday, August 27, 2007 2:14:00 PM , Anonymous Anonymous said...

غمگینم
نه بخاطر از دست دادن کسی
برای آنکه
بادکنکم را به کودکی دادند
که چشمانش
همچون چشمان بادکنکم
گریان بود

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home