ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

11 August 2007

شنیدن یا تنهایی


خندید
نه برای اینکه خندیده باشد
قدم زد
جلو و
عقب رفت
به چیزی شک داشت
جلو ، جلو
و عقب ، عقب رفت
خطوط منتهی به افق در هم لغزید
یکی شد
کسی لکه ای نبود

2 Comments:

At Saturday, August 11, 2007 2:05:00 AM , Anonymous Anonymous said...

رفت و مرد. هیچ چیز هم نبود. هیچ شهودی...او فقط مرد.

 
At Tuesday, August 21, 2007 9:06:00 AM , Anonymous Anonymous said...

هیچکسی هیچ لکه ای نبود
شعرهای تازه ات بدجوی منو می گیرند
به نظرم جرقه های درخشانی دارند
مواظبشان باش
و
سلام ماه کولی!
خوب شد این کامنت-گیر درست شده.دلم تنگ شده بود برای سلام کردن
:)

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home