ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

08 October 2006

من ِ جدید ، محیط ِ جدید ؟


چقدر کار هست برای انجام دادن . دیدی تا وقتی تصمیم می گیری به انجام بخشی از کارهای روزانه ات و دست از بی خیالی و راحتی یا تنبلی فصلی بر می داری چه اتفاقی می افتد ؟ مثل وقتی که باید اتاق یا خانه ی شخصی ات را بعد از مدت ها تمیز و مرتب کنی . یا وقتی یک دفعه چیزی تو را مجبور کند به بیشتر فکر کردن در مورد خودت . وقتی مواجه شوی با این که فکر و ذهنت را نوعی غبار نامرئی پوشانده انگار. پوسیده شده ای . وقتی فکر کنی باید کمی تغییر ایجاد کنی در خودت و اطرافت . این موقع ها آدم با برداشتن اولین قدم و هر چه جلو تر می رود ، بیشتر ، وزن کار را حس می کند

من الان این احساس را دارم . احساس هول و ترس از اینکه به همه ی کارهام می رسم یا نه . با خودم فکر می کنم کِی می رسم . باید زود تر برسم و ذهنم سریع تر کار می کند ، مدام ایده آل سازی می کند ، فاصله ام را از این جا که هستم تا آن جا که باید باشم و صورت های مختلف ِشکل ِدیگر شدن را بر آورد می کند و آشفته می شوم . قلبم هم تند تر می زند

حتمن تو هم حدی از احساس من را تجربه کرده ای . اگر تجربه اش کرده ای ، در این جور مواقع فکر می کنی می توانی تغییرات دلخواهت را پیاده کنی ؟ اصلن کاستی هایی که در زندگی یا اطرافت می بینی پتانسیل تغییر دارند یا نه ؟ اگر دارند چطوری ؟

8 Comments:

At Saturday, October 07, 2006 1:28:00 PM , Blogger صورتکِ خیالی said...

اممم یه جمله داره فالاچی که خیلی دوسش دارم :
میخام راه برم ، نمیخام برسم...

...
مهم حرکته...

 
At Saturday, October 07, 2006 3:50:00 PM , Anonymous Anonymous said...

به صورت کاملا کلیشه ای فصل پاییز را مناسب تغییرات نمی دانم!!!!
حالا چرا با این لحن گفتم بماند

 
At Sunday, October 08, 2006 2:58:00 AM , Anonymous Anonymous said...

گوشواره های توی عکس سبزه.
به رنگ چشم قهوه ای میاد.
به دل نگیر

 
At Sunday, October 08, 2006 11:16:00 AM , Anonymous Anonymous said...

hala koja rafteid ke inghadr jadide?
omidvaram har ja rafti, khabgahe jadid nabashe...!

 
At Monday, October 09, 2006 8:53:00 AM , Anonymous Anonymous said...

man kheyil ozr mikham...chon IQ e man ziyadi kame..vase hamin nemitunam asle matlabo begiram..be injur comment haye man aadat mikonid :)

 
At Monday, October 09, 2006 11:25:00 PM , Anonymous Anonymous said...

نمی دونم...این از اون سوال سختاست که آدمو حسابی می ذاره سر کار....

 
At Tuesday, October 10, 2006 1:49:00 PM , Anonymous Anonymous said...

گاهی باید باور کرد....

 
At Wednesday, October 11, 2006 11:10:00 AM , Anonymous Anonymous said...

کرم ابر یشم پرسید :
" کیستی ؟"
برای باز کردن صحبت جمله ی دلگرم کننده ای نبود . الیس با خجالت پاسخ داد :
"من... من نمی دانم آقا ... فقط در حال حاضر ... لا اقل می دانم صبح که از خواب بیدار شدم چه کسی بودم .ولی فکر می کنم از ان موقع تا کنون بار ها عوض شدم .

( لویس کارول / آلیس در سرزمین عجایب )

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home