ما و آدم ها
آدم های به ظاهر شُل و وا رفته ، و کسانی که در باطن هیچ ایده ای ندارند برای لحظه ی حاضری که به ثانیه ای می گذرد ، و نگاهی از مقابل خودشان بر کلیت خودشان ، بر رفتار و اطوار شان ، احتمالن مشغول هضم گره های نامرئی یا مرئی و درونی یا بیرونی پیچیده اند . توده های پیچ پیچ زنده گی آشفته ی شهری . درگیر یک کار بزرگ و احتمالن همیشگی . چیزی که شاید برای تو ساده باشد ولی از نگاه تو فعالیتی ست که غیر ممکن است روزی برا شان تمام شود
به خودت بگو از آدم های اطرافت چه می خواهی ؛ تاثیر گذاری ؟ انرژی زا بودن ؟ حیات ، عشق یا احساس ، تامل ، تعمق ، شفافیت ، خوبی ، همراهی؟
همه ی آنچه از دیگران می خواهی بنشان روی شانه هات با همه ی وزن شان و خوب ببینشان . قیافه ی خودت را از بیرون با همه ی آن ها روی شانه هات . بعد برو به یک مکان مرتفع ، حتی شده توی خیالت ، مثل همیشه بلند پرواز باش و به بلند ترین نقطه برو . جایی در معرض باد باش و همه ی این سنگینی را ، با هر چقدر وزن ، از روی شانه هات رها کن . بایست و نگاه کن آن ها را که از سر شانه هات به زیر می لغزند و در لحظه ، دور و دور تر می شوند . اگر نتوانستی و خواسته های سنگی ات روی شانه هات چسبیده بود ، خودت را بلغزان . مرگ یک تکه سنگ ، واقعن چیز بدی نیست
7 Comments:
خب، می بینم که حسابی به خودت می رسی
از خودت مراقبت می کنی.
نیازهایت را برآورده می کنی.
خوب گوش می دی یا می خونی، درباره ی رژیم غذایی،
تغذیه، خواب و سم زدایی از بدن،
همین طور خریدن وسایلی که می گن به دردِ ورزش می خوره.
و گیاهان دارویی برای تجدید قوا، وقتی که آسیب ببینی.
صابون هایی که تن را تمیز می کنن.
افشانه هایی که بوی بد را از بین می برن.
مایعاتی که اسیدها و حشره کش ها را خنثی می کنن.
اضافه وزن ِ مجازبرای افزایش قدرت و اندازه ی عضلات.
زدن آمپولای ایمنی.[واکسن ها]
و خوردن قرصای نیروزا.
اما یادت باشه که بعد از همه ی اینها
بالاخره قصه به پایان می رسه...
میتونی سیگار رو ترک کنی، اما آخر می میری.
دور مواد را خط بکشی، اما آخر می میری.
خود را از خوردن غذاهای چرب و سرخ کردنی منع کنی،
و در سلامت کامل باشی، اما باز می میری.
میگساری هم که نکنی، باز می میری.
دور کارهای خلاف را خط بکشی، باز می میری.
از نوشیدن قهوه صرف نظر کنی و کیفور نشی،
باز می میری، آخرش می میری.
بالاخره می میری،دست آخر می میری.
آخرش می میری.
می تونی نرمش کردن رو از سر بگیری،
اما وقتی موسیقی تموم بشه، می میری.
توی اتومبیل کمربند ایمنی هم ببندی، باز می میری.
از نیکوتین فاصله بگیری، باز می میری.
می تونی ورزش کنی تا چربی های ران هایت آب بشه،
خوش تیپ تر و تودل برو تر می شی، اما باز می میری.
حمام آفتاب هم که نگیری، باز می میری.
می تونی اون بالا، تو آسمون، پی ِ بشقاب پرنده بگردی
شاید اونا تو رو به مریخ ببرن، اما اونجا هم بالاخره می میری.
بالاخره می میری، در نهایت می میری.
آخر، یک زمانی، می میری.
با کفش های ریبوک و نایس و آدیداس
می تونی تو آسمونا سیر کنی، اما اونجا هم بالاخره می میری.
دارو های نیرو بخش هم که بخوری، بالاخره می میری.
روده ات را هم که سالم نگه داری، باز می میری.
می تونی خودت رو منجمد کنی و در زمان معلق بمونی،
اما همین که یَخِت را باز کنن، بالاخره می میری.
می تونی ازدواج کنی، اما باز هم می میری.
به نقطه ی اوج هم که برسی، بالاخره می میری.
می تونی خودت را از شر فشارهای روحی خلاص کنی، استراحت کنی،
آزمایش ایدز، و تست ورزش بدهی،
به غرب، اونجا که هوا آفتابی است و از رطوبت خبری نیست نقل مکان کنی.
و تا صدسال زنده بمانی
اما بالاخره می میری.
سرانجام، در آخر کار می میری.
در نهایت، خواه ناخواه می میری.
پس بهتره حالا که زنده هستی از زندگی لذت ببری
قبل از این که غزل خداحافظی رو بخونی،
چون بالاخره، در آخرکار می میری.
:)
beri bolantarin jaie ke soragh dari zibaie mibini ke hame chize zandegiye shahri yadet mire :D
ziba bod va ghamgin konande .
kami khod boodan.
خیلی وقت می شه بدمن توقع از آدم های اطراف زندگی کردم و می کنم.......
جالب بود .اما این پوست انداختن تو همهن زاد ها و ملیت ها انقدر سخت و درد داره یا مختص اینجاست؟
پوست انداختن تو همه نژاد ها و ملیت ها انقدر درد داره و سخت یا مختص
************اینجاست
kheili khub neveshti.
man chi mikham...?inke hamunghadr ke beheshun dar khodeshun-budan azadi midam,be man ham bedand.
zaheresh kame,ama benazaram az harkasi bar nemiad!
;)
والا یکی پیدا بشه یه 10 میلیارد تومن به من بده خیلی خوب میشه
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home