براي نگفتن
براي نگفتن همه ي حرف هاي وقت بي حرفي
ادايي اختراع كرده ام
كه نجات دهنده ي انسان است
مخصوصن زنان
كافي ست قول بدهي وقت ديدنش نخندي
و بعد
. . .
سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم
3 Comments:
tasmim giri baraye bazi ha oonghadr sakhte ke hamishe tooye 2 rahi mimoonan.
va baraye bazi ha oonghadr rahat ke kheyli vaghta raho eshtebah miran.
vali ye chizi ro too zendegi midoonam: adam haye tarsoo mimiran va adam haye jasoor behtar mimiran.
آروم آروم..بزرگ میشیم
آروم آروم همه چی عوض میشه
مام عوض میشیم
خیلی آروم
اونقدر آروم که متوجه هیچی نمیشیم
مثل چرخش زمین
آرومه آروم
لزومش به الزام من است برای نخندیدن!!حالا ربطش چه بود و چرا این را نوشتم نمی دانم.به ذهنم آمد وقتی متنت را خواندم.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home