ماه کولی

سنجاقک پشت نارنجی/ گودالی از مرگ/ اینجا همین ها هستند/ و من هنوز/ با مانتوی ارغوانی و سینه ریز سبز/ نشسته ام روی نیمکت/ و برای تنوع/ از رو به رو ، به خود می نگرم

14 February 2006

قلب ِ خونی


از من نپرس چیزی
قلبی روی بازوش
بازو در دست من
و خنجری در قلب
که جاودان می افشاند
خون آبی رنگ

از من نپرس چیزی
عشقش را خراب کرده ای؟
سیاه شده آن قلب ِخونی
آوار شده بر سرش هر رگ
:چیزی فریاد می زند آن زیر
،خوشگلم
مامانی
از من نترس

2 Comments:

At Wednesday, February 15, 2006 5:29:00 PM , Anonymous Anonymous said...

عجيبه حال و هواي کلماتت!چيزي پشتشه که کشفش برام جالبه.

 
At Wednesday, February 15, 2006 5:30:00 PM , Blogger R 25 said...

عجيبه حال و هواي کلماتت!چيزي پشتشه که کشفش برام جالبه.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home